سلاااااااااام سلاااااااام سلاااااااام سلاااااااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که دیروز صبح می خواستم یه فکس به دانشگاهمون بفرستم تا مجوز انتخاب.واحد برام صادر کنند تا بتونم پایان.نامه رو انتخاب کنم چون من همه واحدامو خوندم فقط مونده واحد پایا.ن نامه و از اونجایی که تعداد واحدهایی که می خوام انتخاب کنم کمتر از حد مجازه سیستم اجازه انتخاب. واحد بهم نمی داد برا همین کارشناس. رشته مون گفت که باید یه فکس برا رییس.دانشگاه بفرستی تا سیستمو برات باز کنیم تا بتونی انتخاب.واحد کنی منم دیروز اومدم متنشو نوشتم از اونجایی که خط من خرچنگ قورباغه است پیمان گفت بذار من همونو دوباره روی یه برگ دیگه بنویسم گفتم باشه و نشست نوشت و حالا ما همیشه می رفتیم فکسامونو از کافی.نت سر کوچه مون می زدیم ایندفعه پیمان گفت بذار دستگاه فکسو از بالای کمد بیارم ببینم اگه جوهرش خشک نشده با خط تلفن خودمون بفرستیم(یه دستگاه. فکس مارک. brother سالهاست که بالای کمد دیواریمون همینجور بلااستفاده افتاده،انگار اینو پیمان سالها قبل از شرکت زن داداشش اینا که تو کار این دستگاهها بودند خریده همون زن داداشش که الان با دخترش کانادا زندگی می کنه زن علی همون داداشش که قبلا هم بهتون گفتم دو تابعیتیه و هم تابعیت اینجارو داره و هم سیتیزن کاناداست و اینجا شرکت داره و شش ماه ایرانه و شش ماه کانادا). دیگه رفتیم دستگاهه رو آوردیم پایین و راه انداختیم و یه کپی گرفتیم دیدیم جوهرش خشک نشده و کار می کنه،دیگه پیمان با همون فکسه رو فرستاد و منم زنگ زدم ازشون پرسیدم و گفتند که رسیده دستشون و واضح هم هست .خلاصه کار فکسمون انجام شد و من زنگ زدم به خانم.لنگر.نشین (کارشناس.رشته.مون) بهش گفتم که فکسه رو فرستادم حالا برم شهریه رو بریزم؟ گفت سیستم از بیست و ششم برات باز میشه برا همین شهریه رو هم بذار همون موقع بریز گفتم باشه و بعد گفت برات تو کانال. تلگراممون پیغام گذاشته بودم دیدی؟ گفتم آخه من که تلگرام ندارم که! گفت من نمی دونستم وگرنه بهت زنگ می زدم استاد.گل.پور (استاد راهنمامون) گفته که پرو.پوزالتو دوباره براش ایمیل کنی تا اصلاحش کنه گفتم باشه و ازش تشکر کردم و بعد از قطع کردن تلفن،اول پرو.پوزالمو برا استاد ایمیل کردم و بعدم بلند شدم آماده شدم رفتیم بیرون، می خواستیم بریم کتابخونه با کامپیوتر اونجا یه سوئیت برا 23اسفند برا شمال رزرو کنیم و از اونجام بریم نون بگیریم.خلاصه راه افتادیم سمت کتابخونه و اونجام اول من کارتمو که یک بهمن اعتبارش تموم شده بود تمدید کردم و بعدم خواستیم از سیستمشون استفاده کنیم که دیدیم اینترنتشون قطعه و برا همین من رفتم پنج تا کتاب انتخاب کردم تا اونجا رفتنمون بیهوده نشه و آوردم تاریخ زدند و ورداشتیم راه افتادیم اول رفتیم نون گرفتیم و بعدم برگشتنی سر راه دو کیلو بادمجون و یه خرده فلفل گرفتیم و سوار اتوبوس شدیم و برگشتیم خونه!توی خونه هم یه چایی خوردیم و یه ساعتی خوابیدیم بعدم بلند شدیم و من نشستم یه ساعتی کتاب خوندم و پیمان هم خونه رو جارو کشید و اینور اونورو گردگیری کرد!ساعت هفت اینجورام یه خرده قرمه سبزی تو فریزر داشتیم آوردیم گرم کردیم و یه کته کوچولو هم درست کردیم و نشستیم شام خوردیم و بعدم من رفتم صورتمو شستم و اومدم نشستیم یه چایی خوردیم و بعدم حا.شیه رو نگاه کردیم و ساعت ده هم دو قسمت از سریال .ما.نکنو گرفته بودیم اونو نگاه کردیم و ساعت یک هم گرفتیم خوابیدیم!.امروزم ساعت نه بلند شدیم و صبونه خوردیم قرار بود از طرف یه شرکتی بیان فیلترهای .دستگاه.تصفیه .آبو عوض کنند که ساعت یازده اومدند و منم رفتم تو اتاق و رو تخت دراز کشیدم یه خرده کتاب خوندم و یه خرده هم با گوشیم مشغول شدم تا اینکه رفتند و اومدم یه خرده اوضاع آشپزخونه رو مرتب کردم و بعدشم آماده شدم و لباس پوشیدیم و راه افتادیم به سمت بیرون، قرار بود پیام بیاد برا خودش غذا ببره که تا ساعت دوازده پیداش نشد و دوازده به بعدم پیمان خان بهش زنگ زدند و فرمودند تو نیا ما برات می یاریم اونم نه با ماشین خودمون ها نه، بلکه هلک و هلک با اتوبوس، اون عوضی بیست و چهار ساعته با دوستای عوضی تر از خودش با اون ماشین تو خیابونا ویراژ میده و با این دختر و اون دختر اینور اونوره اونوقت غذاشو ما باید علاوه بر زحمتی که برا درست کردنش می کشیم خودمونونم ببریم برسونیم بهش که مبادا به زحمت بیفتهحالا باز آدم قدردانی باشه یه چیزی.انقدررررررررررر پر رو و ابلهه که شعورش نمی رسه یه تشکر از آدم بکنهخلاصه که خواهر اینجوریا دیگه.فعلا ما تو اتوبوسیم و داریم برا آقا غذا می بریم.خب دیگه من برم تا خشممو بیشتر از این اینجا خالی نکردم و شمارو هم ناراحت نکردم.از دور می بوسمتون مواظب خودتون باشید بوووووووووووووووووووووس فعلا بااااااااااااااااای
*گلواژه*
بزرگی را گفتند .تو برای تربیت فرزندانت چه میکنی؟
گفت:هیچ کار
گفتند: مگر میشود؟
پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟
گفت:من در تربیت خود کوشیدم،تا الگوی خوبی برای آنان باشم.
فرزندان راستی گفتار ودرستی رفتار پدر ومادر را می بینند ، نه امر ونهی های بیهوده ای که خود عمل نمی کنند!!!
درباره این سایت