سلااااااام سلاااااام سلااااااااام سلاااااام خوبید؟منم خوبم! جونم براتون بگه که پنجشنبه نرفتیم اون خونه و موندیم خونه چون پیمان احتمال می داد که ماشینمونو بدن چون نمایندگیه گفته بود پنجشنبه احتمالا زنگ بزنیم بیایید تحویلش بگیرید خلاصه تا دم ظهر منتظر موندیم خبری ازشون نشد ظهر دوازده اینجورا رفتیم بیرون و یه کیسه ده کیلویی از برنج خودمون بردیم برا اون موسسه .خیریه که همیشه می ریم بردیم و یه خرده با آقای فرهاد.پور یکی از مسئولای موسسه نشستیم و یه خرده حرف زدیم و بعدش بلند شدیم اومدیم بیرون و پیمان زنگ زد به نمایندگی و باهاشون حرف زد و گفتند ماشینتون اومده با هشت تا ماشین دیگه امروز ما باید بهتون زنگ می زدیم ولی شرکت ماشینهارو انقدرررررر کثیف برامون فرستاده که ما اعتراض کردیم و گفتیم این چه وضعشه برا همین قراره از طرف ایرا.ن .خود.رو بازرس بفرستند بیاد ببینه اگه می تونید تا یکشنبه صبر کنید تا این بازرسه بیاد بره بعدپیمان هم از اونجایی که عجوله گفت اگه فقط مشکل تمیزیشه من خودم تمیزش می کنم مشکلی نیست خلاصه راه افتادیم رفتیم نمایندگی و پیمان راضیشون کرد که همون موقع تحویلش بدن برا همین رفتند یه آب روش گرفتند و کاراشو کردند و پلاکشو نصب کردند و آوردنش بیرون و پیمان گفت همونجا براش از این کف پوش سه بعدیها که قالب کف ماشینه براش انداحتند و حساب کرد و خلاصه تحویل گرفتیم و اومدیم بیرون منتظر پیام موندیم تا برسه بهمون (ماشینو که خواستند تحویل بدن پیمان زنگ زد به پیام تا نیم ساعت دیگه بیا اینجا ،حالا واسه چی نمی دونم؟شاید برا اینکه مثلا پسرش هم باهاش باشه که اونم بعد اینکه ماشینو گرفتیم رسید) خلاصه رسیدو سوار شدیم اومدیم سمت خونه و از خیابون .بهار از رستوران.طه سه تا غذا گرفتیم و راه افتادیم رفتیم خونه و غذارو خوردیم و من گرفتم یه خرده خوابیدم و پیمان و پیام هم رفتند پایین و یه خرده ماشینو بررسی کردند و بعدش اومدند بالا و پیمان براش میوه و این چیزا گذاشت و برداشت و سوار ماشین خودش شد و رفت .دیروزم چایی و میوه برداشتیم و راه افتادیم سمت اون خونه که وسط راه پیمان پشیمون شد و رفتیم امامزاده.طا.هر نشستیم و نایلونای ماشینو کند و حسابی تمیزش کرد و منم نشستم و کلی دعا خوندم برا همه تون و بعدش ساعتای شش و نیم اینجورا برگشتیم خونه و شامم هیچی نداشتیم و من اون بادمجونایی که اون روز تو اون خونه کباب کرده بودم رو تبدیل به کشک بادمجون کردم البته کشک بادمجونی که کلا نه کشک داشت و نه پیاز داغ و این چیزا! در واقع یه چیزی الکی سمبل(بر وزن صندل، فارسها به چیز الکی می گن سمبل به ترکی میشه باشدان سوودی) کردم آوردم خوردیم و اسمش شد کشک بادمجون و بعدشم تلوزیون دیدیم و ساعت یازده و نیم گرفتیم خوابیدیم امروزم پیمان ساعت شش و ربع بلند شد رفت ماشین پیامو برد گذاشت نمایندگی تا سرویس ده هزارشو انجام بدن گفته بودند فردا تحویل میدن! دیگه ساعت هشت برگشت منم تا هشت خوابیدم و هشت بلند شدم کتری گذاشتم پیمان اومد بقیه صبونه رو درست کرد و منم رفتم دست و صورت شستم و اومدم نشستم دعاهای روزانه مو خوندم و همه تونو دعا کردم و بعدش صبونه خوردیم و تا ساعت یازده خوابیدیم و ساعت یازده هم آقا سعید لوله کش محلمون زنگ زد گفت اگه وقت دارید بیام بریم خونه رو ببینیم منظورش خونه نظر .آبا.د بود چند روز پیشا پیمان گفته بود بیاد خونه رو ببینه هم لوله کشیشو انجام بده هم یه سری بنا و اینا بیاره تا کارای دیگه اشو انجام بدن خلاصه پیمان گفت باشه و به منم گفت لباس بپوش بریم پوشیدم و راه افتادیم رفتیم از جلو مغازه مهندس سر کوچه مون سعیدو سوار کردیم و راه افتادیم به سمت نظر.آباد و الانم اینجاییم و سعیده داره نگاه می کنه و نظر میده حالا بعدا یه چیزی در مورد معماری که اون روز آوردیم خونه رو دید می گم فعلا فرصت نیست .خب دیگه من برم از دور می بوسمتون مواظب خودتون باشید خییییییییییییلی دوستتون دارم بووووووووووس بااااای
درباره این سایت